مشغول شو دگر به مداوا حقوق دان!
بحث حقوق آمد و شد پا حقوقدان!
شد مایۀ امید دل ما حقوقدان!
گفتند کارمندجماعت به پیش خود:
شاید حقوق اضافه شود با حقوقدان!
«مچکّریم»ها به هوا خاست بیهوا
شادان شد از تشکّر آنها حقوقدان!
صدروز چون گذشت به لبخند جانفزا
سیمای خود نمود به سیما حقوقدان!
زینجای شعر، غیبت او میرسد به سر
تبدیل میشود به منادا حقوقدان!
صدروزه خستگی همه شد از تنت بدر
با مجریان واله و شیدا ،حقوقدان!
گفتی که هشت سالِ گذشته بعینه بود
رنج و بلا،مصیبتِعظما، حقوقدان!
اینگونه شد که یکسره کلّ گزارشت
نفرین شد و گلایه و شکوی، حقوقدان!
(فرداش روزنامۀ محبوب تو(!) نوشت،
زنگ حساب خواندهای انشا، حقوقدان!)
گفتی: به گاهِ نقد به انصاف رو کنید!
خود نیز روی میکنی آیا، حقوقدان؟!
ما هم از آنکه رفت دل خوش نداشتیم
آری نمیکنیمش حاشا، حقوقدان!
اما فدای خندۀ دنداننمای تو،
یککم به اعتدال بیفزا، حقوقدان!
گفتی ز عیب می، هنرش هم کمی بگو!
دائم نزن به برجک آن، ای حقوقدان!
(آیا تمام شعر مرا کوفتن رواست
چون بیت قبل نیست مقفّا، حقوقدان؟!)
او «اَهاَه» است کلاً و تو «بهبه»ای تمام
باشد قبول میکنم امّا، حقوقدان! -
دردی به لعن و نفرین هرگز شفا نیافت
مشغول شو دگر به مداوا، حقوقدان!
چون دیگران شعار نده، چون دهانمان
شیرین نشد ز گفتن حلوا، حقوقدان!
املای نانوشته ندارد غلط یقین
پس در بیار دفتر املا، حقوقدان!
مجریه چیست؟مجری فن روی مشکلات!
ای پهلوان منتخب ما،حقوقدان!
با شیوهای ظریف، بگیر از جهان غرب
حق و حقوق ملت خود را، حقوقدان!
در راه اعتلای وطن میکنم دعا:
یار تو باد ایزد یکتا، حقوقدان!
شعر از بولفضول الشعرا